Tuesday, June 28, 2011

در عكس زير كدام مورد صحيح است؟


در عكس زير كدام مورد صحيح است؟

1) رژه از سمت راست جايگاه انجام ميشود.
2) رژه از سمت چپ جايگاه انجام ميشود.
3) رژه از مستقيم و در دوردست انجام ميشود.
...4) عينك نفر وسط يك شيشه دارد.
5) نفر سمت چپ در حال اقامه و اذان است.
6) سه نفر در حال سنگ قيچي كاغذ هستند.
7) سه نفر در حال " هركي تك بياره ... " هستند.

Monday, June 27, 2011

بریده شدن ممه مانکن ها بدستور نیروی انتظامی !

http://www.tizrap.com/1/files/268559_185787388146833_154422454616660_565768_2980607_n.jpg

دو روز توقف دشمن نتیجه ی مقاومت جانانه 3 مرزبان ایرانی

شهریور 1320 هنگامی كه متفقین تصمیم به اشغال ایران می‌گیرند این سه مرزبان غیور وظیفه پاسداری از مرزهای شمالی ایران را بر عهده داشته‌اند.

پس از آنكه ارتش روس‌ها برای ورود به خاك ایران به پل فلزی جلفا ـ نخجوان كه عملاً تنها و بهترین محل عبور از رود پرخروش ارس در این ناحیه است نزدیك می‌شوند، مقاومت دو روزه این سه دلاور آغاز می‌شود.



مزار شهدای گمنام در جوار پل فلزی - نطقه صفر مرزی جلفا
 
این مرزبانان غیور و شجاع مرزهای ایران با اشراف به پل، دو روز تمام لشكر تا بن‌دندان مسلح روس را زمین‌گیر می‌كنند، روس‌ها نیز كه چاره‌ای جز عبور از همین پل نداشته‌اند نمی‌توانستند با توپخانه سنگین به حمله بپردازند و در نهایت با شهادت «ژاندارم شهید سرجوخه ملك محمدی»، «شهید سید محمد راثی هاشمی» و شهید عبدالله شهریاری» بود كه توانستند وارد خاك ایران شوند.  
مقاومت شجاعانه این سه سرباز چنان تاثیری بر ارتش متجاوز شوروی گذاشت كه پیكر پاك آنان در همان محل مقاومت با احترام به خاك سپرده شده و امروزه نشانه دیگری از غیرت و شجاعت جوانان ایران عزیزمان است.

بر روی سنگ آرامگاه هر سه شهید نوشته شده است، «آرامگاه ژاندارم شهید، ... كه در شهریور ماه 1320 در راه انجام وظیفه در مقابل مهاجمان ایستادگی كرده و به شهادت رسیده است».


مزار شهدای گمنام در جوار پل فلزی - نطقه صفر مرزی جلفا
بر روي سنگ مزار اين سه شهيد گرانقدر آمده است:
«هرچند آغشته شد به خون پيرهن ما / شد جامه سربازي ما هم کفن ما
شاديم ز جانبازي خود در دل خاک / پاينده و جاويد بماند وطن ما»
 

Friday, June 24, 2011

پخش اعترافات تلویزیونی یک شاعر مخالف حکومت بحرین

دولت بحرین یک شاعر و فعال سیاسی مخالف را که چندی پیش دستگیر و به یک سال حبس محکوم شده بود، به اعتراف تلویزیونی وادار کرد؛ اقدامی که با سکوت رسانه‌های مدعی بصیرت در ایران روبه‌رو شده است.
به گزارش پارسینه، آیات حسن یوسف القرمزی، دختر ۲۰ساله شاعر بحرینی که در جریان اعتراضات به حکومت بحرین به علت سرودن شعر اعتراضی و خواندن آن در تظاهرات توسط مأموران حکومت دستگیر و زندانی شده بود، روز دوشنبه گذشته در برنامه‌ای که از تلویزیون دولتی بحرین پخش شد، از حکومت بحرین عذرخواهی کرد!
آیات القرمزی در برنامه‌ی تلویزیونی «حوار مفتوح» تأکید کرد که از به طور جدی از سرودن و قرائت قصیده‌ی خود پشیمان است. وی در این پیام کوتاه ۲۰ ثانیه‌ای می‌گوید: “من به طور جدی از آن‌چه انجام داده‌ام، و از گفتن آن الفاظ در حضور جمع، نسبت به ملک و در حق جناب نخست‌وزیر بیان شده است، پشیمان هستم و از کلام خود عذرخواهی می‌کنم.”
این برنامه‌ی تلویزیونی در حالی پخش شد که در روزهای گذشته اخبار ضد و نقیضی از وضعیت آیات القرمزی در رسانه‌ها منتشر شده بود. پیش از این روزنامه‌ی ایندپندنت در گزارشی از مکالمه‌ی تلفنی آیات با مادرش خبر داده بود و نوشته بود: “وی در آن مکالمه به مادرش گفت که مجبور شده است اعترافات دروغینی را امضا کند. مادرش همچنین گفت که دخترش یک بار هم بر اثر شکنجه به بیمارستان نظامی منتقل شده است.”
رسانه‌های حکومتی ایران اما برخلاف موارد پیشین، درباره‌ی این اقدام سرکوبگرانه حکومت بحرین سکوت کرده‌اند؛ شاید به این خاطر که از مقایسه‌ی آن در افکار عمومی با اعترافات تلویزیونی مشابه برخی متهمان در جریان اعتراضات دو سال اخیر در ایران نگران‌اند.

Thursday, June 23, 2011

گلایه محمد‌ نوری‌زاد از دوستان قدیم و ستایش رخشان بنی‌اعتماد به دلیل هزار قامت مردانه‌اش

محمد نوری‌زاد در نامه‌ای ضمن شکایت از دوستان قدیم که در روزهای سخت او و خانواده‌اش را رها کردند، به ستایش رخشان بنی‌اعتماد پرداخته و او را به خاطر هزار قامت مردانه‌اش ستوده است. این نامه را به نقل از وبگاه شخصی محمد نوری‌زاد در زیر بخوانید.
می خواهم شما را با بانویی آشنا کنم که نه هیچ ادعایی از بزرگ منشی با اوست، ونه طمطراقی از سوابق انقلابی.
نه چشم او به دستگاه حکومتیان است که قدرش بدانند ، ونه او را پشتوانه ای از آدمهای سرشناس است تا درهای بسته را به رویش وا کنند.
او، هرکه هست ، تمثیل یک بانوی پاک نهاد ایرانی است. گرچه هنرمند است ، هنربرتر او اما ، انسانیت اوست. من شخصا هنوز که هنوز است ، این بانو را از نزدیک ندیده ام.
بعد از انتشار این نوشته مرا اگر عمری بود و زندانی نبود ، حتما به دیدار وی خواهم رفت. و به رسم ادب ، سرتعظیم دربرابر بزرگی های انسانی او فرود خواهم آورد. آن سوتر از ایرانی بودن هر دوی ما ، فصل مشترک شاخصی که مرا با او مرتبط می کند ، سینماست.
که البته او ، برقله ی بلند سینمای ایران ایستاده ، و من ، در دامنه های آن راه می روم. ایران و سینما را اگر کنار بگذارم ، فصل مشترک دیگری ، مرا و او را به هم پیوند داده است: انسانیت! آری، انسانیت. همان گوهری که در لباس فهم درخشان این بانو ، می درخشد و مخاطبان او را به تمکین و احترام فرا می خواند.
مرا از سالهای دوربه این سوی ، دوستان قدیمی ، بسیاربود. دوستانی با مشترکات فراوان. مثل خدا ، پیامبر ، اهل بیت پیامبر ، قران، انقلاب ، جنگ، جبهه، امام ، رهبری. ومشترکات دیگری مثل آرزوهای همگن.دوستانی که بنا به هرمناسبت ، سالیان سال با هم بودیم. می گفتیم و می شنودیم و جملگی بر سرحساسیت های نظام ، آرایش یافته بودیم. سنگر خوب و قشنگی از غیرت مندی ها داشتیم ، روی دوش خود تفنگی از باید ها و نبایدها داشتیم. نشانی خانه ی هم را می دانستیم. به قول مردمان نچندان دور سرزمینمان ، از نان ونمک هم ارتزاق می کردیم. وبه زعم خود، اگر فهرستی از بهشتیان را برمی شمردیم ، حتما و حتما ، اسم خودمان ، و اسم همین دوستانمان را بر پیشانی آن می نشاندیم.
این دوستان اما ، به محض زندانی شدن من ، نه از ابراز دوستی بامن سخن گفتند ، و نه از سالها رفاقت و رفت و آمد با من. دوستان قدیم من حتی از سرزدن به خانواده ی من نیز سرباز زدند. گلی به گوشه ی جمالشان. من که رگهای گردن آنها را ، آنگاه که بخاطرحساسیت های نظام غیرتی می شد ، فراموش نمی کنم. تعجبم اما ، ازغیرتی نشدن آنها ، در حوزه های انسانی ، ونه سیاسی است. لابد من با نوشتن نامه هایی چند به رهبرمان ، به همان حوزه ی حساسیت ها نفوذ کرده بودم. و آنان ، هرکه را که به این حوزه ورود کند ، نمی بخشایند. گرچه او ، دوست که نه ، برادرخونی شان باشد.
زندان رفتن من، آزمونی همه جانبه بود. هم برای خودم ، هم برای خانواده ام ، وهم برای برجستگان نظام ، وهم دوستان دیرین من. که جز از “مردی” و مردانگی، هیچ صفتی را لایق توصیف مرام خود نمی دیدند. همه ی آنها با زندان رفتن من ، فروکشیدند. یا از ترس ، یانه ، از سرصدق. که اگر نوری زاد تا دیروز با ما بود، تعلق خاطرما به او ، بخاطرنظام بود. اکنون که او از نظام بریده ، ما نیزاز او می بریم. عجب ترجیع بند فراگیری است این “بریدن”. که با نگارش یک نامه ، تو بریده می شوی. و با ننوشتن آن ، همچنان در متن نظامی. وترس از این که ، نکند داغ و درفشی که نصیب نوری زاد شده ، نصیب آنان نیز بشود. هرچه باشد ، برای رسیدن به آن میزی که اکنون پشت آن نشسته اند ، سالها زحمت کشیده بودند.
دراین میان اما ، یک زن ، درقامت هزار مرد ، از جابرخاست.نه برای نوری زاد به زندان رفته. ونه برای خانواده ی سرگردان و بلاتکلیفش. برای انسانیت. و او، رخشان بنی اعتماد بود. که درست از اولین روزهای زندانی شدن من ، به تکاپو در افتاد. تا راه چاره ای برای رهایی من ، و آرامش خانواده ام بجوید. همکاران سینمایی را ، و سینماگران را به نگارش یک نامه ی جمعی ، فرا خواند. از جمعی از آنها امضا گرفت. و آن نامه را نیز منتشر کرد . به خانواده ی من سر زد. و ابراز همدردی و همراهی کرد . در این میان، همچنان جای خالی حضور آن دوستان غیرت مند ، و جای خالی امضایشان بچشم می خورد.
باز می گویم: گلی به گوشه ی جمالشان . زندگی باید کرد. درزندان، من تا ماهها ، متعمدانه ، وبخاطر این که بازجویان بی ادب به من فحش ناموسی دادند و مرا کتک زدند ، با خانواده ام تماسی نداشتم. دراین مدت ، مرتب به این فکر می کردم که دوستان دیرین من ، همان غیرت مندان دور سفره ی انقلاب ، حتما هیاهوها به پا کرده اند ، و طومارها فراهم آورده اند با هزار هزار امضا. هرروز با مسئولی و رییسی و خود رییس جمهورکه دم دستشان است ، ملاقات می کنند و برای آزادی من ، آرام و قرار ندارند. دراولین ملاقات با خانواده ام بود که باطل بودن خیالات من برمن آشکار شد. و دانستم که میز ، و حفظ آن ، مختصات خاص خود را دارد. و نیزمن درزندان آموختم که هرگز در اطراف دلخوری از کسی و جریانی پرسه نزنم.
اکنون که به نوشتن این سطرها مشغولم ، درون خود را از هرگونه دلگیری و دلخوری تهی می بینم. دوستان قدیم من ، همچنان دوستان من اند. من برای یافتن آنها ، سالها زحمت کشیده بودم. و هرگز به این راضی نیستم که از دستشان بدهم . زندان را برکتی برای خود یافتم که در خلوت آن ، بنشینم و فکر کنم و بنویسم . و باز فکر کنم و بنویسم. من هرگز آنچه را که برمن و خانواده ام رفت ، نه بردوستان قدیم خود می پسندم ، که برای هیچ بنی بشری نیز آرزو نمی کنم. ما باید بیاموزیم که کینه ها را بروبیم. و بیاموزیم که نه با همه ی مردمان کشورمان هم ذات پنداری کنیم ، بل همه ی انسانها را دوست داشته باشیم و برای حقوق شان ارج بنهیم و آنان را درکنار خود ، و خود را درکنار خواسته های بحق آنان ببینیم.
سلام من به سرکارخانم رخشان بنی اعتماد. بخاطر هزار قامت مردانه اش. و بخاطر انسان بودنش. او شاید در غیاب من، مجموعا ده بار با خانه ی من تماس تلفنی داشته و یکی دوبار نیز خانواده ام را دیده و از آنان دلجویی کرده است. من اما آزادگی این بانوی فهیم و نیک اندیش را می ستایم. همان آزادگی ای که حسین عزیز ما در کربلا از صف مقابل خود طلب کرد و بدان دست نیافت.
درباره ی هزار قامت مردانه ی بانوانی چون سرکارخانم محتشمی پور سخنانی دارم که بماند برای بعد.

محکومیت تارا سپهری‌فر٬دبیر سابق انجمن اسلامی دانشگاه صنعتی شریف به ۷ سال حبس تعزیری و ۷۴ ضربه شلاق

تارا سپهری‌فر٬ دبیر سابق انجمن اسلامی دانشگاه صنعتی شریف٬ به ۷ سال حبس تعزیری و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شد. همچنین دادستانی تهران وثیقه وی را نیز ضبط کرده است.
به گزارش تحول سبز، پرونده این فعال دانشجوی در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب و به ریاست قاضی پیرعباس مورد رسیدگی قرار گرفت. این در حالی است که حتا وکیل وی نیز در جریان تشکیل چنین دادگاهی قرار نگرفته بود و حکم دادگاه به صورت غیابی صادر شده است.
براساس رای صادر شده٬ سپهری‌فر به اتهام «تبانی و اجتماع علیه امنیت کشور» به ۵ سال حبس٬ به اتهام «فعالیت تبلیغی علیه نظام» به یک سال حبس و به اتهام «اختلال در نظرم عمومی» به یک سال حبس و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شده است. علاوه بر این دادستانی تهران وثیقه‌ای که برای ازادی وی در اسفند ۸۸ سپرده شده بود را نیز ضبط کرده است.
تارا سپهری‌فر در اعتراضات پس از انتخابات دو بار بازداشت شده بود. وی نخستین بار تیرماه سال ۸۸ بازداشت و مدت یک هفته را در زندان اوین سپری کرد. بار دوم او در تاریخ ۲۰ بهمن ۸۸ بازداشت و پس از گذراندن بیش از یک ماه در زندان و چند روز مانده به عید نوروز با قرار وثیقه از زندن آزاد شد.

مستند ایران درون تظاهرات بی بی سی فارسی

مستند زیبای ا یران درون تظاهرات  بی بی سی فارسی


این مستند  وقایع انتخابات  سال 88 از نگاه دوربین یک کارگردان  فرانسوی  بیان میکند 




Tuesday, June 21, 2011

99 تصویر از مقاومت خونین خرمشهر تا ایران توسط مجهز ترین ارتش اعراب اشغال نشود

می خواهم با تو سخن بگویم.

از طرف چه کسانی؟

زنان و مردانی که با ریخته شدن خونشان با ساده ترین ابزار جنگی جلوی دشمن تا دندان مسلح را گرفتند.

از طرف نخلهای سوخته ای سخن می گویم که وقتی آخرین تیرها هم شلیک شد و آخرین سرباز وطن هم به زمین افتاد با قامت سوخته شان جلوی تانکهای عراقی ایستادگی کردند..




























__________________









































.









شهید محمد جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر
__________________